یکشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۹

نشانه هایی از دوران زرتشتی گری در دهج

یادم می آید سالها پیش وقتی که دوره تحصیلی ابتدایی خود را پشت سر گذاشته و وارد دوره جدیدی از حیات تحصیلی خود شدم می بایست مسیری طولانی راهمراه دوستان و همکلاسی ها طی می کردیم تا به مدرسه راهنمایی برسیم . خانه پدری من تقریبا در پائین ترین نقطه ده نزدیک قنات ده امیر(دهوامیر)، همین جایی که الان هست ، بود و مدرسه در بالاترین نقطه ده یعنی کنار بهداری ،همان مکانی که امروز به کانون معروف است . مسیر طولانی بود و با کوچه های درهم، پر پیچ و خم که بعضی از آنها بسیار باریک بودند به گونه ای که عبور دو نفر به سختی انجام می گرفت.

ما می توانستیم از دو کوچه آغاز کنیم ، بسته به شرایط یکی از دو مسیر را انتخاب می کردیم . مسیری که بیشتر از آن رفت و آمد می کردیم معمولا از جلوی مسجد جامع بود و بعد به طرف قنات ترش و ادامه آن به سمت جنوب تا مدرسه امتداد داشت . در بین این مسیر کوچه باریکی بود که پوشیده بود به اصطلاح ساباط بود. در داخل این کوچه اطاقک کوچکی بود که می گفتند سری چوبی در آن است همین کافی بود که ورود به آن برای ما همراه با ترس باشد . در یکی از همان روزهای اوایل سال تحصیلی بود که حس کنجکاوی و شیطنت ما گل کرد و تصمیم گرفتیم وارد کوچه بشویم و به داخل اتاقک سر بکشیم . درب کوچک را که باز کردیم سیاهی و تاریکی دیوار را دیدیم و ستون کوچکی وسط آن . ترس از آن محیط و دعوای بزرگترها باعث شد به سرعت درب را به هم زده و فرار کنیم . این اولین و آخرین باری بود که آن را دیدم . تصویر در ذهنم ماند برای سالها همراه با سوالهایی که آن چه بود.؟ تا اینکه به کنکاش در باره زادگاه خود پرداختم .

علت وجودی آن اطاقک مرموز مثل همه آنچه که گذشته ای پر از راز و رمز دارند غریب می نمود همیشه برایم سوال بود و من در پی پاسخ به دنبال سندی تاریخی . نیافتن پاسخ ذهن خواستار م را آزار می داد . تا اینکه چند سال پیش مسافرتی تفریحی - علمی به روستای تاریخی ابیانه ، که بنا به شواهد از دوره ساسانیان هست ، داشتم . گشت و گذار در این روستای تاریخی مرا از دو جهت به وجد آورد یکی زیبایی خاص این روستا و تاریخی بودن آن با پوشاک سنتی که زیبایی خاصی را به زنان این روستا داده بود و همین گونه سبک و بافت تاریخی روستا . از این بابت احساس شعف و غرور می کردم دوم اما شباهتی بود که من در پاره ای از اجزاء روستا ی زادگاه خودم و روستای تاریخی ابیانه دیدم . تشابه کوچه باریکی که در ابتدا توصیف اش کردم با یکی از چهار گذرگاه کوچه اصلی ابیانه یکی از این شباهت ها بود .در ابیانه به این گذرگاههای سرپوشیده ساباط می گویند .خانه ها عمدتا ً دو طبقه اند . طبقه زیرین معمولا برای نگهداری دام و انبار علوفه است در وسط گذر آتشکده زمانه زرتشتی گری وجود دارد .

در کوچه باریک مد نظر ما در دهج همین کار کرد را می بینیم . کوچه در قدیمی ترین مکان دهج ، به احتمال قوی مرکز اولیه دهج یا همان قلعه بالا که در گویش محلی به آن قله ی( با کسر " ق " ) می گویند واقع و سر پوشیده (مسقف ) بود که در دهج به این نوع کوچه های سقف دار ساباط می گفتند و هنوز آثاری از آنها باقی است و گاهی در قدیمی ها آن کوچه را با نام آن ساباط یاد می کنند. بر بالای سقف ساختمانهای دیگری قرار داشت ، به عبارتی اینجا هم دو طبقه بود ، طبقه های پائین برای دام و بالا محل آذوقه دام و یا مسکن . بافت این قسمت بسیار قدیمی تر از سایر بخش های دیگر دهج است . کوچه های کم عرض و پوشیده (ساباط ) ،تجمع و تمرکز خانه ها در یک نقطه و ارتباط آنها با یکدیگر از ویژگی های این بافت قدیمی است.عبور قنات اصلی ( ترش )دهج از حاشیه بافت مذکور به علاوه عبور جوی آب قنات کن( به فتح " ک ") از درون آن ، بعد از استفاده در آسیاب آبی که در شمال همین بافت واقع بود وارد استخر قنات ترش که در پائین همین محله وجود دارد می شد ، از ویژگی های دیگر این بافت محسوب می شود . تعداد اندک خانه ها ی موجود در بافت مورد نظر از یک طرف بیانگر تعداد پائین ساکنین دهج در زمان های کهن بوده و از طرف دیگر بیانگر بافتی کهن است که محل اصلی ایجاد دهج بوده است . در این بافت هیچ نماد اسلامی از قبیل مسجد دیده نمی شود که بیانگر ایجاد آن قبل از ورود اسلام یعنی در دوران زرتشتی گری ایرانیان (حداقل در خود دهج ) در دهج می باشد . اما بلافاصله در قسمت بیرونی این بافت در کنار آسیاب آبی که در همین مکان بوده است مسجد کوچکی ( نماز خانه ) دیده می شود که به مسجد نصری معروف بوده است . به نظر می رسد توسعه فیزیکی دهج مربوط به دوران بعد از ورود اسلام به ایران است .

در کوچه اصلی این بافت قدیمی همان اطاقک کوچک معروف به گنبد قرار داشت که بعضا مورد احترام واقع بود و حتی بعضی شبها در آن شمع های برای نذر روشن می شد .بنا به گفته ساکنین این کوچه و فرزندان متولی این عبادتگاه ستونی مثلثی در وسط این گنبد وجود داشت که در کنار آن سنگ مرمری سبز رنگی قرار داشت . وقتی که نور از سوراخ سقف به آن می تابید یا شمعی را روی آن روشن می کردند باعث بازتاب نور و روشن شدن فضای تاریک داخل گنبد می شد .مجسمه ای چوبی شبیه سر همیشه روی ستون بود . خیلی معتقد بودند این سر تشبیهی از سر بریده امام حسین(ع) است . مردم به گنبد و متعلقات داخل آن به دیده احترام می نگریستند به گونه ای که حدود چند دهه قبل فردی روحانی به نام شیخ حافظی با عده ای دیگر تصمیم به تخریب آن می گیرند که با مقاومت عده ای دیگر روبرو می شود لذا از تخریب آن خود داری می کنند .

تصویر و پاسخ روشنی که این گنبد کی و با چه هدفی ساخته شده است وجود ندارد ؟

آیا این همان آتشکده نبوده است که با ورود اسلام به ایران تغییر کاربری و ماهیت داده است و به شکل دیگری اهمیت مذهبی خود را حفظ نموده است .؟

اگر آنچه را که از نظر بافت کوچه و محل اولیه دهج با ابیانه مقایسه کنیم شکی نیست که این مکان مقدس برای مردم مسلمان روزی آتشکده ای بوده برای مردم زرتشتی قبل از اسلام که با ورود اسلام و تغییر دین مردم ساکن در دهج به اسلام این آتشکده هم تغییر ماهیت می دهد و تبدیل به عبادتگاه مردم مسلمان می شود و معروف به " گنبد " می گردد چنانکه برای بسیاری از آتشکده ها اتفاق افتاده است .لذا این عبادتگاه احترام خود را در قالب مذهبی نو حفظ می کند .

اما آنچه در بین مردم به عنوان علت تقدس گنبد یاد می شود این است که شخصی به نام غلامرضا که فرد معتقدی بوده (جد احمد متولی دهقان زاده .این فامیل همان خانواده دهگانان زمان ساسانی نیستند؟ ) می بیند .می گویند یک روز با حالی منقلب از خواب بیدار می شود و ادعا می کند شب پیش یکی از بزرگان دین(ائمه معصوم) نزد او آمده و برای اثبات حرف خود به رد پایی که در همین مکان گنبد بوده اشاره می کند در همان مکان اطاقی ساخته می شود و از آن روز مردم به آن معتقد می شوند و خود وی هم تولیت آنجا را به عهده می گیرد و به همین جهت نوه هایش به متولی معروف می شوند. شاید بخشی از این داستان صحیح باشد اما نافی آتشکده بودن این قسمت نیست . به احتمال قوی ستون وسط گنبد آتشدانی بوده که آتش مقدس در آن روشن نگه داشته می شد . که بعد از ورود اسلام به تدریج جایش را به ستونی می دهد که بعدها جایگاه نگهداری سر چوبی که ذکرش رفت می شود.

نشانه دوم

در سمت شرق دهج تپه هایی وجود دارد که به گدار گبرها ( یا قبرها ) معروف است . هر شنونده ای مایل است بداند چرا این تپه ها را به این نام مسمی نموده اند . کافی است جوینده یک روز عصر که دمای هوا ملایم است اندکی همت به خرج دهد با نیم ساعت پیاده روی بالای آن آن تپه ها برود تا به راز این نام گذاری پی ببرد.همان کاری که سالها پیش دریک عصر خنک تابستانی من انجام دادم . همانطور که بتدریج در دامنه تپه بالا می رود به کپه های انباشته از سنگ بر می خورد که اوج فراوانی آنها در بالای تپه قرار دارد .در نگاه اول هر یک از این کپه ها تلی انباشته از سنگ به نظر می رسد که انسان های گذشته از فرط بیکاری و سرخوشی با جمع کردن و انباشتن سنگ های ریز و درشت تلی از سنگ درست کرده است اما وقتی خوب دقت کند در پای هر کپه ، که به یمن حفاران اشیاء باستانی حفر شده ،آثاری از سفال می بینی که وجود شان در آن محیط و ارتفاع و تقریبا در کنار هر کپه غیر عادی می نماید. کهنگی سفال ها و سوختگی سنگها حکایت از گذر زمان طولانی و داستانی قدیمی دارد . در ورای هریک از این تل های سنگ داستانی وجود دارد . اما داستان از این قرار است که در روزگاری که فرهنگ زرتشتی – ایرانی در بین مردم رایج بود ،( در فرهنگ زرتشتی قدیم )آلوده کردن آب ، خاک ، آتش ممنوع بود از طرفی وقتی فردی می مردلاشه او ناپاک و نجس محسوب می شد .لذا کسی و چیزی نباید این سه عنصر را نجس کند . بنابراین دفن کردن ، سوزاندن ، یا به آب انداختن مرده ممنوع بود. بنابراین وقتی فردی می مرد آن را در بلندی در هوای آزاد کنار دیواری می گذاشتند تا طعمه مرغان هوا گردد و بعد از سه روز استخوانهای آن را جمع و ود محلی به نام استودان دفن می کردند . این تل های سنگ همان دیوارها هستند که مرده ها در کنار آن قرار می گرفتند .( اما استودان کجاست .؟). پس بی جهت نیست که این تپه به گدار قبرها و به قولی کلات گبرها معروف شده است تعداد این گورها بیش از سی عدد است .البته سال ها پیش که تراکتور وارد سیستم حمل بار شد و جای حیوانات را گرفت به انسان این توانایی را پیدا کرد تا بار بیشتری را از مسافت دور تری به راحتی حمل کند سنگ های تعدادی از این گورها که در دسترس بودند برای ساخت و ساز ساختمان ها و باغ ها حمل شدند . نکته دیگر اینکه کند و کاو و حفر در پای این گورها که جدید هست حاکی از این است این گورها بارها مورد تفحص جویندگان آثار باستانی قرارگرفته اند . آیا چیزی گیر شان آمده است .؟

منابع

1- روش تدفین در ایران باستان، فریدون شیر مرد فرهمند، موسسه انتشاراتی فروهر ،1377

2 – تحقیقات محلی

هیچ نظری موجود نیست: