یکشنبه، تیر ۳۰، ۱۳۹۲

معلمی شغل است؟

مهدی بهلولی را به واسطه نوشته هایش در باره آموزش و پرورش و مسائل آن می شناسم و البته پیگیر نوشت هایش . ظاهرا و بنا به شواهد ایشان از اعضای کانون صنفی معلمان ( ممئن نیستم)هست که اتفاقا دست به قلم خوبی دارند ،اخیرا روزنامه آرمان مطلبی از ایشان منتشر کرد که حاوی نکاتی قابل توجه و نقد بود. همان مطالب را در صفحه فیس بوک خود نیز گذاشتند. لب کلام ایشان این است که نظام رتبه نبدی برای معلمان صلاح نیست اجرا شود ، این طرح هیچ انگیزه ای رادرمعلمان  ایجا نمی کند ، این طرح باعث مدرک گرایی در آموزش و پرورش می شود ، معلمی علاقه است و چیزهای دیگر.

در اینجا می خواهم با اجازه ایشان نقدی بر این سخنان بنویسم باشد که ایشان نرنجند:

1- یادم می آید کانون صنفی معلمان در یکی از بیانیه های خود در سال  های قبل یکی از خواسته های صنفی خود را برقراری نظام همترازی معلمان با همترازهای خود ر دانشگاهها اعلام کرده بود: اولین سوال این است که جناب آقای بهلولی امروز با دیروز چه فرقی کرده است که آن سال ها و دیروز شما همراه با دوستان خود در کانون صنفی معلمان خواهان اجرای همترازی بودید اما امروز که چنین لایحه ای توسط دولت ( به انگیزه ای دولت کاری ندارم)تهیه شده و ظاهرا قرار است به مجلس ارائه شود ( اگر شده من اطلاعی ندارم) یکی از اعضای کانون طبل مخالفت می زند؟ ظاهرا خیلی از دوستان از آنجایی در صورت تصویب این طرح برای دولت بعدی هزینه بر است با تصویب چنین طرحی بنا به خواسته و عوامل سیاسی مخالف اند.

باید همین جا بنویسم من مانند خیلی از این دوستان علاقمند به اصلاحات و دولت بعدی هستم و از طرح هایی که دولت فعلی در اواخر عمرش می خواهد به اجرا  گذاردیا به اجرا گذاشته همانقدر نگرانم که دوستان ، اما این دلیلی نمی شود تا کسی که عضو یک نهاد صنفی است رفتار دوگانه داشته باشد( و البته خودم) چرا که اعضای آن صنف و سایر علاقمندان به آن همه رفتارها و کنش ها و واکنش ها رامی بینند و سپس قضاوت می کنند مگر می شود گروهی در یک برهه از زمان یک خواست را مد نظر قرار دهد وبرمبنای آن اعلامیه و بیانیه  دهد و در برهه از زمان دیگر بنا به دلایل سیاسی آن خواست را نادیده بگیرد. این گونه رفتارها است که باعث می شود تا اعضا و علاقمندان و حامیان صنف نسبت به آن گرو ها و اهدافشان دچار تردید بشوند ، لذا اصناف نتوانند جایگاه ، نفوذ و تاثیر گذاری خود را در جامعه و دولت حفظ کنند و از موضع قدرت با نهادهای سیاسی ، اجرایی ، قانونی به تعامل بپردازند و اهداف صنفی خود را پیش ببرند. نگاهی به کارنامه انجمن اسلامی معلمان این واقعیت تلخ را به خوبی نشان می دهد. میزان تاثیر کانون صنفی معلمان در ابتدای تشکیل و اکنون را مقایسه کنید تا عمق درد را دریابید. همین رفتارهای متناقص هست که یک گروه را به محاق می برد و نهایتا باعث اضمحلال یا حداکثر دچار روزمرگی می کند.

2- ما عادت کرده ایم شعارهای دیگران را دنبال کنیم و خود نیز گرفتار همان شعارها بشویم  . یکی از شعارهای که در جوامع دانشگاهی ، اموزشی ، فرهنگی و سیاسی مطرح است مذمت مدرک گرایی است ، آری مدرک گرایی بد است اما اگر کسی به دنبال ارتقای سطح علمی خود باشد  و درس خواند لابد به آن مدرکی می دهند ، زمانی مدرک گرایی بد است که طرف با حیله های مختلف بدنبال اخذ مدرک باشد بدون این که مطالعه ای عمیق انجام دهد. در نظام آموزشی عالی و آموزش و پرورش هر دو گروه وجود دارند ولی آیا این مجوزی می شود که تحصیل و ارتقای سطح علمی توسط معلمین را مذموم بدانیم ؟ باید ریشه این نابسامانی را یافت سپس آن را از بین برد نه کسی را که به دنبال تحصیل است  . مشکل آنجاست که وقتی کسی دنبال علم می رود و وارد نظام آموزش عالی کشور می شود می داند که مدرک را گرفته به عبارتی مهم این است که از قیف کنکور رد شود ، نظام آموزشی در سطح عالی باید اصلاح شود که اگر کسی وارد آن شد( به خصوص که الان در خیلی دانشگاهها می توان بدون کنکور وارد شد) نتواند به راحتی مدرک کسب کند مگر اینکه سواد و اطلاعات لازم آن علم و تخصص را در حد استانداردهای لازم وعلمی روز راداشته باشد ، در این صورت ماهی سفید بکار نمی آید؟ کسی هم به راحتی دنبال تحصیل و به درد سر انداختن خود برای مدرک نمی رود چرا که می داند باید راه سختی را طی کند تا علم لازم در یک تخصص را کسب کند. آن وقت کسی که مدرک بالاتر دارد مطمئنا دانش بیشتری دارد و انگیزه ،اثر گذاری و کارایی آموزشی اش هم بیشتر است.

3- این اندیشه که فرقی بین لیسانس و فوق لیسانس در آموزش و پرورش از نظر آموزش وجود ندارد گزاره ای است که براحتی نمی توان آن را تصدیق کرد.چه کسی می تواند چنین مدعایی را ثابت کند.  وقتی که میزان سواد دو شخص با دو مدرک ذکر شده مقایسه شود آن وقت می توان پی برد که این گزاره چندان صادق نیست ( البته کسی که بر اساس استاندارد علمی دنیا تحصیل کرده باشد). لذا بر اساس همین گزاره نتیجه می گیردکه نظام رتبه بندی منجر به تفاوت گذاری بین معلمان می شود که انگیزه خیلی ها را از بین می برد فلسفه ای که می گوید دیگران پیشرفت نکنند و همه در یک سطح باقی بمانند تا انگیزه ها از بین نرود .آیا این همان فلسفه ای نیست که ظلم بالسویه راعدل می داند؟ در این صورت معلمان چنین نظامی نباید در س بخوانند نباید سطح علمی خود  را ارتقاء دهند که انگیزه دیگران از بین نرود . حال اگر کسی خواست پیشرفت کند چه ؟ باید آموزش و پرورش را رها کند؟ آیا واقعا کسب مدارج عالی و تلاش برای کسب امتیازات بیشتر منجر به مرگ انگیزه ها می شود یا که خود باعث ایجاد انگیزه و تلاش بیشتر می شود؟ نگاهی به کارنامه بعضی از اساتید برجسته ایران این نکته را ثابت می کند که برترین استید این مرزو وبوم از همین معلمی شروع کرده اند. با این دیدگاه هرکس به آموزش و پرورش وارد شد باید در همان سطح علمی خود درجا بزند و بدنبال کسب مدارج عالی نرود، آیا به این نمی گویند ظلم؟

4- یکی از مشکلاتی که گریبانگیر معلمین است کمی حقوق ومزایای مادی  است . از مزایای مدارک بالا حقوق بیشتر نسبت به مدارک پائین تر است . چرا معلمان نباید به دنبال راهی مشروع ، مفید باشند تا اندکی حقوق خود را افزایش دهند؟ کجای این کار  ایراد دارد؟ از یک طرف مخالف طرح رتبه بندی معلمان هستیم چون ممکن است به دولت بعدی فشار مالی بیاورد و از طرف دیگر مخالف اخذ مدرک بالاتر توسط هرکسی که خود را لایق و شایسته می داند؟ کجای این کار منطقی و عادلانه است؟ ادعای عجیب دیگری که مطرح می شود این است که افزایش حقوق ایجاد انگیزه نمی کند، کیست که نداند یکی از راه های ایجاد انگیزه  امکانات مادی و افزایش حقوق است ؟ وقتی معلمی بداند از حقوق مکفی برخوردار است یا امکانات مادی مناسبی برخوردار است که می تواند با آن حداقل های مورد نیاز برای تامین زندگی شرافتمندانه را داشته باشد دغدغه ی کمتری دارد و با آسایش خاطر بهتر وبیشتری خود را برای کلاس رفتن آماده و مهیا می کند و در هنگام تدریس ناگهان به فکر تامین اجاره خانه اش نمی افتد. آیا چنین معلمی می تواند فاقد انگیزه باشد؟ یا این ادعا که افزایش حقوق ایجادانگیزه نمی کند یا خود را فریب می دهیم  و یا قصد تخطئه دیگران  برای رسیدن به مقاصد دیگر.همانطور که گفته شد یکی از راه های ایجاد انگیزه افزایش حقوق است، البته حقوقی متناسب با دیگر دستگاههای دولتی. نباید افزایش سالیانه حقوق را که ناشی از افزایش نرخ تورم است معادل افزایش حقوق متناسب با دیگر دستگاههای دولتی همتراز در نظر گرفت ، زیرا این افزایش سالیانه ناشی از نرخ تورم شامل همه دستگاهها می شود و وضعیت نا عادلانه بین آموزش و پرورش را با دیگران از بین نمی برد و تغییری در وضعیت معیشتی معلمان ایجاد نمی کند.در واقع افزایش حقوق نیست بلکه هماهنگی حقوق با میزان تورم سالیانه است.

5- معلمی شغل است و بس. شعاری که در این سال ها از دهان خیلی از مدیران میانی و عالی نظام آموزشی و حتی نظام سیاسی شنیده شده و می شود و شنیده خواهد شد" معلمی شغل نیست عشق است ،علاقه است". آقای بهلولی و نظردهندگان صفحه فیس بوک او هم در چنبره شعار زدگی افتاده اند و این شعار را تکرار کرده اند. فراموش نباید کرد که معلمی شغلی است مانند همه مشاغل دیگر که نیاز به ویژگی ها خاص خود دارد. امروزه یک فرد برای بدست آوردن شغل معلمی علاوه بر داشتن مدرک لازم  وشرایط علمی مناسب آن باید یک سری آموزش ها  و مهارت های لازم را قبل از ورود به کلاس درس کسب کند و البته در کنار این عوامل علاقه و عشق  یکی از شرایط لازم برای کسب این شغل مثل مشاغل دیگر است. پژشک یا کارگری که بدون عشق و علاقه شغل خود را انتخاب کنند یاس و دلزدگی و ناامیدی و شکست سرنوشت اورا رقم می زند. برای معلمی هم همین است.اگر بپذیریم معلمی شغل است لذا باید امتیازانی را که یک شغل برای صاحب آن به ارمغان می آورد شغل معلمی هم برای فردی که در این جایگاه قرار می گیرد باید به همراه داشته باشد امتیازتی نظیر حقوق ، منزلت ، احترام و غیره. با داشتن صرف عشق و علاقه نمی توان در یک شغل موفق بود و نمی توان امتیازات خاص آن ر ابدست آورد. عشق تنها برای فرزند معلم نان و کیف و کفش نمی شود و برای بیمار او دارو.

کسانی این شعارها را بکار می برند که تا کنون در مناصب مدیریتی خود نتوانسته اند به خواست های معلمان پاسخ دهند و شکست خورده اند و می خواهند با این حربه ضعف های نظام آموزشی و دولت را در تامین خواست های معلمین بپوشانند و با این شعارها معلمان را دچار غرور کاذب کنند تا خود را فراموش کنند و یا کسانی هستند بنا به مصالح سیاسی خود این گونه خود را به فراموشی می زنند.

هیچ نظری موجود نیست: